سرگرمی های سال پیش رو

نوشتن به کاری دشوار برایم تبدیل شده است. آیا چیزی برای نوشتن نیست یا دلیلی نمانده است برای بودن در این فضای هراس انگیزی که دیگر نامش را نمی توان مجازی گذاشت از بس که واقعیت حضورش سنگینی می کند بر فضای حقیقی. نه، سیاسی نخواهم نوشت و باید اعتراف کنم دلیلش تذکری است که گرفته ام بابت برخی نوشته های پیشینم و حالا که فکرش را می کنم می بینم سعادتی اجباری است. از رسانه نوشتن هم برایم بی معنی شده است. فضای رسانه سرای سردی است تجسم یک سوء تفاهم مایوس کننده. به کتاب پناه برده ام همان یار مهربانی که گوید سخن فراوان با آنکه بی زبان است، یادش به خیر شعرهای شیرینی یادگار شور کودکی که حالا گویی عمری است رفته بر باد از دست تلخ مزگی های روزمره روزهای اداره و اداره و اداره. روح پراگ را که می خواندم از کاملیا نویسنده چک که در دوران کمونیسم…

دوستان روزنامه نگار: بي محتوا کار کنيد

اينکه ليد بي محتوا بد است و خبر بايد جامع باشد را بريزيد دور، اگر مي خواهيد تکه ناني به کف آريد در مطبوعاتی که در اين مملکت ديواري از آنها کوتاه تر نيست. اصلا در شرایطی که شما کار می کنید بی محتوا بودن از نشانه های آدم عاقل به حساب می آید. مثلا شما بايد خبر سفر رييس جمهور به گامبيا يا بوليوي را کار کنيد. در اين موارد کار درست اين است که شما بي محتوا کار کنيد. فقط بنويسيد «تهران و بانجول همکاري هاي خود را در همه زمينه ها گسترش دادند و توافقات بسيار خوبي حاصل شد.» دنبال اين نباشيد که توافقات چه بود. توقع داريد با کشوري مثل گامبيا در چه موردي همکاري بشود؟ بنويسيد اين سفر نشان دهنده « ديپلماسي فعال » است. در مورد جايگاه گامبيا در معادلات سياسي اصلا فکر نکنيد! اصلا دنبال اين نباشيد که دستاوردهاي سفر را در گزارشتان…

نوشته عبدالجبار کاکایی قطعه ای در متن تاریخ امروز است

گفته اند هر تحولی بزرگ از فلسفه و تفکر آغاز می شود. سخن درستی است اما یادمان باشد که به گواهی تاریخ آنها که از تحول در گردنه های تاریخ خبر می دهند فیلسوفان و متفکران نیستند. چون آنها با متن جامعه غریبه اند و به کتابخانه هایشان غلتیده اند. سیاسیون هم نیستند چه آنها جز قدرت نمی بینند چون جز به ان به چیزی نمی اندیشند. از سیاسی جماعت هر چه گفته آید در این محک می نشیند و این کار تجربه است. از صنعتگر و … نه. این هنرمندان هستند که خبر از تحول می دهند. هوگو وقتی آن نمایشنامه معروفش را نوشت که سرآغازی شد برای آنچه بعدها رمانتیسم نام گرفت مردم بر دیوار ها نوشتند زنده باد هوگو و قصه رمانتیسم فقط در نمایشنامه نویسی نبود، در مسائل اجتماعی ریشه گرفت و بعد در قدرت سایه داشت. و هوگو هیچکدام از اینها را برنامه ریزی نکرده…

خداحافظ آقاي رييس جمهور

امشب، در سخنراني انتخاباتي رييس جمهور، از آن بشاشيت خبري نبود. ناراحت چي هستيد اقاي رييس جمهور؟ تورم است كه باشد، شما كه بلد بوديد بخنديد و بگوييد بياييد در خانه ما بخريد ارزان تر است. رييس جمهور گفت اين چهار ساله از سخت ترين دوران ها بوده و … چرا تعجب كرديد. يادش رفت بگويد قيمت نفت چند بوده، خب آدم گاهي چيزي را فراموش مي كند. مهم نيست؟ اما درست نفهميدم، گفت «زنان ايران شجاعت را در كام ملت ايران بچكانند»!!؟ اين يعني چي؟ توقع داشتم كاغذش را دربياورد و آمار بدهد كه ايران بهشت است اما اين را نگفت. چرا بگويد؟ تورم و بيكاري زياد باشد، عوضش آمار اختراعات را گفت كه در اين چهار ساله ده ها برابر شده است!! بدجوري كنجكاوم بدانم در اين چهار سال چي شده كه امار اختراعات يكهو اينجوري رفته بالا!!؟؟ لابد محققين و مخترعين به دنبال اختراع چيزي بودند كه اين وضعيت عوض…

عجيب ولي متاسفانه باوركردني

خدا بيامرزد عمويم مرد نكته دان و خوش صحبتي بود. ياد ايامي به خير كه نوجواني بودم و عمويم هر جمعه كه به خانه ما مي آمد از صحبت هاي قرائتي و مثالهاي بامزه اش مي گفت و مي خنديديم. چه خوب يادم هست كه مي گفت اين حرفها در تلويزيون چرا و … خيلي وقت است برنامه هايش رانديده ام و نمي دانستم كه هنوزم سكان سخن در رسانه سراسري به دست دارد. اگر هم مي دانستم تصورش را نمي كردم كه هنوز هم …  اما اين پست وبلاگ آقاي بهزاد افشاري مرا غافلگير كرد: يعني هنوز هم …   «دیروز عصر که تلویزیون را روشن کردم و صدای آقای قرائتی را شنیدم بدجوری دچار نوستالژی شدم و با عزمی راسخ نشستم پای تلویزیون.قصد نداشتم کانال تلویزیون را عوض کنم و تا آخر به یاد گذشته ها با صدا و تصویر و خط خوب قرائتی روی تخته لذت ببرم که ناگهان حرفی زد که…

چي گفت محسن رضايي!!!

بازار انتخابات كم كم دارد گرم مي شود و اين طرف و آن طرف انتخابات نقل مجالس مي شود. جايي بودم جواني جسور همه را تخطئه مي كرد و مدام از پركاري و كار شبانه روزي و خستگي ناپذيري كانديداي محبوبش مي گفت. و گاهي با نگاهي به اطرافيان انگار تاييد مي جست. خودش مي گفت مي دانم مشكلات بيشتر شده و خودم كارگرم و … اما هر چه باشد عوضش دزد نيست … دنبال كار مردم است. باور كن روزي دوازده ساعت كار مي كند. مدام در حال دويدن است براي كار مردم … دلم سوخت به سادگي اش و توي دلم ماند حرفي كه فايده اي نداشت گفتنش. عزيز من يك مدير سطح عالي مملكت را كه بر اساس ساعات كارش ارزيابي نمي كنند. بر اساس تصميم هايي كه گرفته ارزيابي مي كنند. بزرگي مدير به درستي تصميم هايش است. اصلا مي گويند مديريت، تصميم گيري است بقيه…

صرفه جويي در مصرف كلمات و كار رسانه

امسال را سال اصلاح الگوي مصرف ناميده اند و اين توصيه نيكو و سنجيده را همگان ستوده اند. به درستي كه اصلاح الگوي مصرف سنگ زيرين و بايسته توسعه است و در اين مهم را كسي شك و ترديد نيست. مصرف برق، آب، گاز و خيلي چيزهاي ديگر در جامعه ما نامعقول است در خيلي از موارد و خيلي از ما آنرا ثروتي مانا و پايا مي دانيم كه تمامي ندارد. اين مشكل ابعاد زيادي دارد، يكي هم معناي صرفه جويي است كه در اذهان خيلي از ما با كم مصرف كردن و بد زندگي كردن قرين نشسته است. اينها فرهنگ سازي مي خواهد. در برنامه مدرسه چيني بي بي سي فارسي ديدم كه موضوع انشاي بچه ها در چين صرفه جويي بود و اينكه چه كمكهايي به زندگي شان مي كند. با خود گفتم اگر ما هم به جاي توصيف فصل بهار و تعطيلات خود را چگونه گذرانديد، يكبار به…

بی بی سی فارسی و سانسور فیلم پرنس شعر ایران!!

با فروغ فرخزاد خیلی آشنا نیستم. نامش برای منی که گم شده ام از انبوه هوس های پر شور نوجوانی، سایه ای است نمناک در خستگی خاطرات خراب سالهای عشق نوشتن و ادبیات. آنروزها برقی اگر می زد شعری برایم، خوب یادم هست اکثرا از فروغ بود آن شعر. یادم هست همیشه هم کوتاه بود و گزنده. بعدها اگرچه عشق به ادبیات بی فروغ شد در دلم اما اسم فروغ، فروغی است در دلم هنوز، گاهی که سر ذوق می آیم از برق رقص کلمه ای. چند وقت پیش بی بی سی فارسی آن فیلم ناصر صفاریان را نشان می داد از فروغ و به گمانم سانسور هم شده بود. قبلا هم سبز سرد را دیده بودم. در ان نسخه مادر فروغ می گفت بله گلستان بعد از مرگ فروغ امد خیلی از اشعار و دست نوشته های فروغ را برد و … در این فیلمی که بی بی سی فارسی…