پیش نویس نظام جامع رسانه ای چندی است منتشر شده و انتقادهای زیاد و به حقی را برانگیخته است. از یک سو، اصحاب قلم و ارباب نظر به درستی تاکیید می کنند که این پیش نویس دولت مدار است و از دیگر سو، آنچه در صنعت روزنامه نگاری شاهد هستیم این است که متاسفانه در جامعه ای زندگی می کنیم که همه صنایع دولتی هستند. واقعیت این است که روزنامه های بزرگ کشور مثل ایران و همشهری و اطلاعات و کیهان و … همگی مدیریت و منابع دولتی (به معنای گسترده اش) دارند و حاکمیت از آن بیم دارد که روزنامه ها به پاتوق فعالان سیاسی مخالف ایدئولوژی مستقر تبدیل شود. ظاهراً چیزی که به عنوان پیش نویس منتشر شده، محصول این ملاحظه و آن واقعیت است. ملاحظه و واقعیتی درک کردنی اما دردناک. چه تا آن زمان که صنعت رسانه بخواهد با همین ملاحظه و این واقعیت پیش برود،…
برچسب: یادداشتهای وبلاگی
دغدغه های ستایش برانگیز پدرم
متاسفانه بسياري بر اين عقيده اند که اعتقاد به مسائل دينی و التزام عملي به احکام مذهبي در ميان نسلي که در جمهوري اسلامي متولد شده است، نسبت به نسل هاي گذشته به شدت کاهش يافته است. اگرچه تاييد اين ادعا نيازمند تحقيقي فراگير و دقيق است اما از زبان بزرگترهايمان يعني آنها که عمري را در اين اعتقادات مذهبي گذرانده اند بسيار شنيده ايم که اين نسل، نسل ديگري است! اگرچه معتقدم با انقلاب اسلامي کشور وارد دوران تازه اي شده و بي شک بايد شاهد نسلي متفاوت نيز باشيم. اما گذشته از عوامل ساختاري، گفتمانی، فناوري هاي ارتباطي و … متاسفانه واقعيت اين است که نسلي که در جمهوري اسلامي متولد شده است به دليل مواجهه با دروغ ها، دزدي ها و اختلاس هاي کساني که اکثر قریب به اتفاقشان ظاهري به اصطلاح متشرع! داشته اند، نگاه و قضاوتش نسبت به آن اعتقادات متفاوت شده است. البته دلايل…
روز وبلاگ مبارك
سلامت باشد دكتر گيويان هر جا هست. او بود كه اول بار مرا تشويق كه تكليف به وبلاگ نويسي كرد، و من نوشتم و نوشتن عادتم شد. البته با نوشتن بيگانه نبودم. از همان سالهاي نخست دانشجويي داستان مي نوشتم و اولين داستانم در مجله اطلاعات هفتگي به صورت پاورقي چاپ شد و بعد داستان هاي كوتاهم و يادداشت هايم در هفته نامه اميدجوان و … اما وبلاگ حس و روح ديگري دارد. ردپاي درون در اوست گاهي. لزومي ندارد فكر كني آقاي سردبير خوشش مي آيد يا نه. مي داني كه هركسي مي تواند از كوچك و بزرگ خواننده آن باشد. خوانندگان محصور در جغرافيا و مخاطب خاص فلان نشريه نيستند. همان سالهاي نخست يادداشتي زيبا از جناب ناصر بزرگمهر دريافت كردم كه با بزرگي از كوتاه نوشته هايم تمجيد كرده بودند، آن حس شيرين هنوز يادم هست. حالا اما نوشتن سخت شده است. يادم هست اوايل به تهران…
چشم ها، فکرها، دل ها را باید شست
برای نوشتن مطلبی مختصر در مورد توصیه هایی که می توان به والدین کرد در مورد آسيب هاي استفاده از رسانه هاي جديد براي نوجوانان و اعتیاد به اینترنت به نكته جالبي برخوردم. در این زمینه در ایران و جهان کارهای زیادی انجام شده اما در منابع انگلیسی تا انجا که من دیدم بیشتر تمرکز بر استفاده بیش از حد و اعتیاد به اینترنت است اما در منابع فارسی گاهی به مطالب جالبی بر می خوردم! مثلاً در جایی خواندم که کسی بازی را معادل کار بیهوده گرفته بود و خانواده ها را هشدار داده بود که مراقب باشند که نوجوانان وقتشان را با بازی ها به بطالت صرف نکنند، در حالیکه نوع بازی می تواند بد یا خوب باشد ولی خود بازی بطالت نیست. بچه ها با بازی هایشان زندگی می کنند و بزرگ می شوند. در جایی دیگر خواندم یکی اظهار تاسف کرده بود که خیلی از جوانان…
یک حکایت درس آموز
یک تاجر آمریکایی در ساحل روستایی نشسته بود. مرد ماهی گیری دید که چند ماهی گرفته بود و می خواست برگردد. از ماهی گیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟ ماهی گیر: مدت خیلی کم. تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟ ماهی گیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است. تاجر: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟ ماهی گیر: تا دیر وقت می خوابم. یه کم ماهی گیری میکنم. با بچه ها بازی میکنم بعد میرم توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن. خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی. تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیری کنی. اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با در آمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می کنی. اون وقت یک…
اسب جنگی: فیلمی در ستایش عاطفه و زیبایی
امروز صبح از شبکه یک، فیلم زیبای اسب جنگی اثراستیون اسپیلبرگ در سال ۲۰۱۱ را دیدم و حظ بردم. داستان دهقانی فقیر اما یک دنده و سخت کوش که اسبی را گران می خرد و پسر جوانش اسب را اهلی می کند و با آن زمینی را کنار مزرعه شان شخم می زند و … دهقان فقیر مجبور می شود اسب را بفروشد اما افسری که برای جنگ اسب را خریده در مقابل اصرارهای پسر جوان به او قول می دهد مواظب اسبش باشد … مربوط به انگلستان زمان جنگ جهانی اول است. این فیلم را باید ببینید. هم صحنه های زیبای این فیلم، کلاسیک و یاداور فیلم های جان وین و آکنده از منظره های طبیعت بکر و چشم نواز و شاعرانه است و هم داستان فیلم سرشار از عواطف انسانی، زیبایی وفاداری و امید و سخت کوشی است. واقعاً ترویج خوبی و تبلیغ درستی باید با نمایش تاثرگذار…
خداحافظ لنین
«خداحافظ لنین» فیلمی تقریباً قدیمی است، ۲۰۰۳ آلمان. اما درسی است در ارتباطات و تاثیرات رسانه. رسانه در کمونیسم. آنگونه که بود و باید می بود! نکته های سیاسی هم کم ندارد. زبان آلمانی است اما زیرنویس انگلیسی دارد. داستان جوانی است به نام الکساندر در آلمان شرقی و ماجرا از سال ۱۹۸۹ شروع می شود و تظاهرات مردم علیه کمونیسم. الکساندر دستگیر می شود و مادرش که شاهد خشونت ماموران پلیس علیه مردم و دستگیری پسرش است دچار حمله قلبی می شود و به کما می رود. او چند ماه در کما می ماند و نابودی سیستمی که همه عمر با آن بزرگ شده و ارزش های آن را باور کرده را نمی بیند. سقوط دیوار برلین را تجربه نمی کند و خبر از ایجاد آلمان فدرال و ظهور ارزش های تازه ندارد. وقتی بعد از هشت ماه، معجزه آسا به هوش می آید، وضعیت نابسامانی دارد و نباید…
شاهکاری از محمد اصفهانی
ترانه ای گوش کردم امشب که مرا برد به باغ پر احساس آدم بودن که چه بسیار؛ بسیار از ما دور می شود، افسوس. دیدی گاهی چیزی دست می برد در وجودت و تو را به خودت نشان می دهد. حرفی که تو هستی و با «از دل برآمدن» توصیف می شود. قصه ای که «قصه آدم ها»ست و چون آدمیت تقدیر می شود. این همان هنر به معنای واقعی است و این ترانه از این جنس است. امیدوارم محمد اصفهانی لئونارد کوهن ما بشود: بهشت از دست آدم رفت، از اون روزی که گندم خورد ببین چی میشه اون کس که، یه جو از حق مردم خورد کسایی که تو این دنیا، حساب مارو پیچیدن یه روزی هرکسی باشن، حساباشونو پس می دن عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نیست پرستش راه تسکینه، پرستیدن تجارت نیست سر آزادگی مردن، ته دلداگی می شه یه وقتایی تمام دین، همین…