سر صحبت با دوستي از رسانه باز شد تا رسيد به يادي از دكتر كاشي كه در پستي خيلي ناليده بود از اينكه بي اجازه اش نقل مي كنند و به نامش كامنت مي گذارند و … بهرحال گلايه كرده بود از اينكه بسياري از ما شاه كوچولوهايي هستيم كه فرهنگ ريشه دار تملق و قهرمان دوستي و … ما در اين فضاي وبلاگي هم خودش را نشان مي دهد.
واقعيت اين است كه وبلاگ در مختصات فرهنگي ما داراي ويژگي هاي خاصي مي شود كه الزاما همان كاركردهايي را كه از يك رسانه مبتني بر وب۲ توقع مي رود، براورده نمي سازد و لازم است در برنامه ريزي هاي استفاده از وبلاگ در حوزه هاي مختلف از جمله سازمان ها، به تحقيقات مردم نگاري براي شناخت آنچه در اين مختصات فرهنگي و بومي، وبلاگ «شناخته» مي شود، بسيار بها داده شود. اين سخن اصلا به اين معني نيست كه وبلاگ برد و برش هاي گشايش بخش براي كارايي موثرتر سازمان ها ندارد بلكه اشاره بر اين نكته است كه براي اين بهرهمندي به عنوان ابزاري در روابط عمومي الكترونيك، بايد خصوصيات فرهنگي اين ابزار را در بستر فرهنگ سازماني كه در جامعه ما وجود دارد را بشناسيم و اين محقق نمي شود جز به روش هاي كيفي و مردم نگاري.
در بسياري از كشورهاي پيشرفته روزنامه نگاران به دلايل متعدد از جمله بيان خود و ملحق شدن به كاميونيتي يا شبكه اي از همفكران يا همسليقه ها و … وبلاگ مي نويسند اما تحقيق من نشان داده است كه درصد قابل توجهي از انگيزه بلاگر شدن روزنامه نگاران ما فرار از سانسور و امكان «خود» بودن است. اين ميل به با نام مستعار نويسي در فضاي فرهنگي و گفتماني جامعه ما است كه معني مي دهد. اين تحقيق برخي پيش فرضهاي ذهني مرا عوض كرد.
اين يك نياز جدي است كه ما بواسطه روشهاي مردم نگاري به درك درست از آنچه واقعا رسانه ها در بستر فرهنگي و گفتماني مخاطب ايراني معني مي شوند، برسيم.