امید جهانشاهی
قرن بیستویکم را عصر رسانههای اجتماعی نامیدهاند، و جوانانی که به عنوان دهه هفتادی و دهه هشتادی میشناسیم، در واقع نسل رسانههای اجتماعی هستند. با این رسانهها بزرگ شدهاند و به شدت متاثر از طبیعت و فرهنگ این رسانهها هستند.
هر رسانهای بواسطه «ساختار فنی» آن و یا آنچه برخی به اصطلاح «طبیعت رسانهای» مینامند، فرهنگی دارد، اقتضائات و مختصات خاصی دارد، تاثیری بر روابط اجتماعی و … میگذارد. ساختار فنی و طبیعت رسانهای مکانیسم ساخت معنا در ذهن مردم را تعین میکند.
روزنامه، رسانه خواندن است و خواندن نوعی فکر کردن است. روزنامه جای خواندن گزارش و تحلیل است و ابزاری برای تامل کردن. اگرچه نویسندگان و تحلیلگران در روزنامههای مختلف یکدیگر را به چالش می کشند اما در نهایت به گفتمان مستقر کمک می کنند.
تلویزیون، رسانه تصویر است و سرگرمی؛ و تصویر فریبنده و اغواگر است و از این رو تلویزیون حاکم بر قرن بیستم بود، رسانهای که ذاتاً مخاطب را توده ای و منفعل می بیند و یکپارچهساز است و لذا مهمترین ابزار بازتولید گفتمان مستقر به شمار میرود. البته تلویزیون هنوز هم پرقدرت است اما قدرتی رو به افول دارد.
حالا اما با اینترنت جهان به دو دوره، قبل از اینترنت و بعد از اینترنت تبدیل شده است. اینترنت جهانیشدن را تسریع و جهانی که در آن زندگی میکنیم را تسطیح کرده است. فریدمن در کتاب «جهان مسطح است» تشریح کرده است که چگونه با کلان روند دیجیتالی شدن، مناسبات قدرتی و روابط در حوزه های مختلف از ساختار عمودی و سلسله مراتبی به ساختاری شبکهای در حال تغییر است.
واقعیت این است که رسانههای اجتماعی یک «سپهر رسانهای شبکهمحور» ایجاد کردهاند که به روح حاکم جوامع بدل شده است و چه بخواهیم و چه نخواهیم، این روح خودش را بر جامعه و مناسبات ما هم تحمیل میکند.
اگر خبر در اتاق خبر تعین و اعلام میشد، حالا با رسانههای اجتماعی خبر همچون هوایی که تنفس میکنیم، ما را در بر گرفته است. خبر دیگر محصول اتاق خبر نیست بلکه محصولی اجتماعی شده است و مردم با گوشیهای موبایل، هم خبر را در دست دارند و هم در آن مشارکت می کنند و با کامنت و لایک به نوعی ذهنیت در مورد رویداد را تکمیل میکنند و بخشی از گفتگوی سیاسی جمعی جامعه می شوند. این تغییر پارادایمیک هم ابعاد مثبت دارد و هم منفی. می توان گفت با رسانههای اجتماعی در معرض هجوم خبرهای جدی و غیر جدی، با ربط و بی ربط، جعلی و واقعی هستیم. از این رو جوانان بسیار مطلع تر شدهاند که توهم آگاهتر شدن را هم همراه دارد که البته الزاماً به معنای «آگاهتر» شدن نیست.
نکته در اینجاست که رسانه غالب نسل جدید، تفاوت ماهوی با رسانه غالب نسل قبل دارد و از این رو این نسل اساساً نگاه و رویکرد متفاوتی دارد.
رسانههای اجتماعی، ساختار شبكهاي به ارتباطات داده اند که تمركز زدايي، از بین بردن ساختارهای سلسله مراتبی و غير خطي بودن پارامترهاي اصلي آن است.
برخلاف عصر حاکمیت بلامنازع تلویزیون، دیگر قدرت در انحصار اتاق فرمان نیست بلکه در جهان شبکهای شده، قدرت چند بعدی است و پیرامون شبکهها سازماندهی شده است. به جای یک منبع قدرت، مثلا اتاق فرمانی که افکار عمومی را مدیریت و کنترل کند؛ شبکه های ارتباطی، منابع قدرت هستند. از این رو، نسل رسانههای اجتماعی بر خلاف نسل قبل، تک منبعی نیست. بلکه چند منبعی است و منابع معرفتی متعددی را به رسمیت می شناسد و از آنها بهره می برد. چون با منابع معرفتی مختلف ارتباط دارد و زندگی می کند.
این سخن به این معنی است که مثلاً برای نسلهای قبل دین تقریباً تنها منبع معترفتی بود اما این نسل ذاتاً چند منبعی است و نه تک منبعی.
وقتی الگوهای ارتباطی تغییر کرد روابط قدرت تغیر می کند، منابع قدرت تغییر میکند. به تعبیر کاستلز «قدرت دیگر مانند قبل در نهادها و سازمان ها محدود و متمرکز نیست. قدرت امروزه در حال توزیع و تقسیم در شبکه های ارتباطی است.» از این رو این رسانهها ظرفی برای به چالش کشیدن نهادهای مسلط هستند. ما با نسلی مواجهیم که منطق ارتباطی متفاوتی دارد. اساساً ضد سلسله مراتب و نهادهای مسلط هستند و این پدیدهای جهانی است.
رسانههای اجتماعی عرصه ای برای مواجهه احساسی و همراه با ساده سازی به مسائل و رویدادهاست. حمله به نهادهای جا افتاده و زیرسوال بردن مشروعیت و قدرت آنها در طبیعت و ساختار فنی این رسانه هاست و نسلی که با این رسانه با دنیا مواجه می شود نسلی است که دید انتقادی دارد، چند منبعی است، ریسکپذیر است، محدودیت ها را مشروع نمی داند چون اساساً مثل نسل قرن نوزدهمی، در عصر روزنامه و منطق آن زندگی نمیکند. لذا به آن معنی مرزها و نگاه های ایدئولوژیک را به رسمیت نمیشناسد. اساساً دامنه توجه کوتاهی دارد و لذا نه به آرمان که به خود زندگی اصالت میدهد، در لحظه زندگی میکند. این مسائل منحصر به ایران نیست. باید منطق شناختی و ارتباطی نسل رسانههای اجتماعی را درک کرد و به جای نگاه امنیتی، تحلیلهای پژوهشگران علوم اجتماعی را مبنای مواجهه قرار داد.