اوايلي كه رسانه هاي اجتماعي در عرصه اجتماع بروز و ظهور كرده بودند، شركتها آنها را در ساز و كار سازماني شان جدي نمي گرفتند. چراكه معتقد بودند اين رسانه ها شركت هايي را به كار مي آيد كه كسب و كارشان متناسب با اين فضا باشد. مثل شركت هايي كه مبتني بر خريد اينترنتي هستند مثلاً آمازون. اما امروزه شركت هاي رسانه اي در حال بازتعريف سازوكارهاي كسب و كار خود در فضا و فرهنگ كاري در حال ظهور هستند. صنعت تحولات پر شتاب سالهاي پشت سر حالا ديگر اثبات كرده است كه زمانه عوض شده است و بازي رقابت در زمينه اي ديگر در جريان خواهد بود. در واقع ما با صنعت در حال ظهور رسانه ها مواجهيم.
رشد انفجاري اقبال به رسانه هاي اجتماعي كه منحصر به مناطق محدود و معدود كشورهاي پيشرفته هم نيست، شبكه هاي اجتماعي را به تدريج دارد به رسانه هاي جريان اصلي تحميل مي كند.
اينكه از يك سو شاهد ورود روزافزون رسانه هاي اجتماعي در سازمان هاي رسانه اي پيشرو دنيا و تغير تدريجي الگوهاي كاري هستيم و از سوي ديگر شاهد تبعات اجتماعي تاثير رسانه هاي اجتماعي و به خصوص شبكه هاي اجتماعي بر جامعه مخاطب جوان كشور هستيم، برخي شركت هاي رسانه اي را به فكر وا داشته است. اما مشكلي كه به نظرم در اين مورد وجود دارد اين است كه اين مديران تصور مي كنند مديريت صرفاً جعبه ابزاري از فنون و روش هاست و با همان نگاه خودشان مي خواهند به موضوع نگاه كنند. در حالي كه لحاظ كردن رسانه هاي اجتماعي يعني ورود به فضا و فرهنگ كاري متفاوت. چراكه اين رسانه ها زمين بازي را تغير داده و صنعت رسانه ها را دارند وارد زمانه ديگري مي سازند.
رسانه هاي اجتماعي مناسبات قدرتي را در تعاملات دگرگون مي كنند و بر اين اساس نقش سازمان و رابطه اش با مشتري را به نحو اساسي دگرگون مي كنند. اين مساله باعث تغير در فرهنگ مصرف رسانه اي، الگوهاي توليد محتوا، شيوه هاي توزيع، ساختار گروه هاي كاري، فرهنگ حاكم بر حرفه و فضاي كاري و … مي شود.
اولين مساله در اتخاذ يك استراتژي تازه، درك طبيعت رسانه اي و فضا و فرهنگ در حال ظهور اين رسانه ها است.