جدایی نادر از سیمین، فیلمی است که از جدایی ها حکایت می کند. نه فقط جدایی نادر از سیمین، بلکه جدایی یک نسل از یک گفتمان. از این منظر، آشکارا یک فیلم سبز است نه فقط رنگ در و دیوار، بلکه فیلم در جاهای مختلف اشاره به این تقابل و جدایی دارد.
این فیلم بر خلاف درباره الی که به نوعی دغدغه فلسفی داشت و قضاوت های انسانی را مورد توجه قرار داده بود، یک فیلم تلخ اجتماعی است. به خاطر همین جا خوردم. چرا توقع این نگاه تلخ را نداشتم، خودم هم نمی دانم. خیلی ها را هم دیدم که بعد از فیلم همچنان نشسته بودند. یک فیلم تلخ اجتماعی که آدم را واقعاً درگیر می کند. فیلم بهانه ای است که با آن می شود فکر کرد و این چیزی است که فیلم را ارزشمند می کند. آدم ها، عقاید و روابطشان. دین و قانون. نسل ها و نگاه ها.
فیلم در دادگاهی آغاز می شود که قاضی اش مردم هستند. در واقع کارگردان از منظر مردمی که به داوری نشسته اند می خواهد قصه اش را بیان کند. قصه اینکه کدام رویه درست است. پدر که می گوید به احترام پدر پیرش باید بماند و با همه مشکلات بجنگد و یا مادر که به صراحت می گوید ایران جای ماندن نیست و باید گذاشت و گذشت. و در انتهای فیلم، گریه کردن ترمه، دختر ۱۱ ساله خانواده، نگرانی نسل جوان است بر سر انتخاب این دو رویه.
جدایی مادر از پدرش که ابتدا یک قهر ساده بود، در پایان چنان جدی شده بود که باید میان این دو تصمیم می گرفت. در انتهای فیلم، به برداشت من، همه ماجرا حکایت از آن دارد که دیگر ترمه از رویه پدر خسته شده و رویه مادر را برگزیده است، چیزی که کارگردان با ذکاوت و هنرمندی برای قضاوت مخاطب باز گذاشته است. در این فیلم شخصیت ها در موقعیتی قرار می گیرند که ناگزیر از دروغ گفتن هستند، موقعیتی سمبلیک که حکایت از ساختارهای اجتماعی امروز ما دارد. و البته کارگردان به ریشه های شکل گیری این موقعیت ها به زیرکی گریز می زند، مثلاً در بازی فوتبال دستی، ترمه می گوید «ای وای تقلب شد ولی اشکال ندارد!»
این یک حقیقت در جامعه امروز ماست که کارگردان به درستی روی آن انگشت تاکید گذاشته است. در این جامعه، چون به تشخیص مصلحت هر چیزی مجاز است. پس دروغ هم به مصلحت خوب است. چون بدی کردن به «غیر خودی» بد نیست، پس در اداره هم راه نیانداختن کار آدم غیر آشنا خیلی مهم نیست. تقلب هم بد نیست، البته به شرط آنکه اهداف متعالی باشند. وقتی هزینه اجاره خانه و شهریه مدرسه غیر انتفاعی بالاست، چه هدفی متعالی تر از خرج خانواده، پس تقلب و دروغ جایز است به شرط آنکه آدم زرنگ باشد. وقتی همه مردم در این اصول ملی به تفاهم رسیده باشند، آن وقت دیگر مملکت جای زندگی نیست.
در عین حال و با وجود همه ساختارهای اجتماعی موجود جامعه ایرانی که دروغ و تقلب را تشویق می کنند، یا آدم را در آن موقعیت ناگزیر می گذارند، فیلم نشان داد که باورهای دینی نهایتاً انسان را از تقلب باز می دارند. اگرچه موقعیتی که فیلم ارائه کرد چندان باور پذیر نبود و اغراق شده بود. معلوم است که کارگردان که فیلم نامه نویس هم هست بر اساس کلیشه های ذهنی شخصیت خدمتکار را نوشته است.
در هر صورت فیلم در مجموع خیلی هوشمندانه نوشته و کارگردانی شده و در مورد آن ساعتها و صفحه ها می شود گفت و نوشت. به گمانم دیدن این فیلم، رای دادن به سینمای ایران است.
