ما سکوت ها

من با توام … نه من … که تمام “سکوت ها

بی اعتنا به خط کشی عنکبوت ها

 می بینم اینکه طالع خورشید می دمد

بر صحنه تلاطم کف ها و سوت ها

می بینم ازدحام شگفت کبوتران

از بین دست های بلند قنوت ها

می بینم اینکه خاطره و خنده می شود

این های و هوی هرزه ی باد و بروت ها

 شیرین من به تلخی ازین قصه یاد کن

وقتی که خاک پر شود از طعم توت ها

منبع: عبدالجبار کاکایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *