حقیقتاً اندوه غریبی است که همه عمر از ایران بگویی و به عشق ایران و ادبیات و فرهنگش بنویسی و شیفته ادبیاتش باشی و در این راه همه عمر بابرکت خود را صرف دهها کتاب و صدها مقاله کنی و دریغ که در آخر در غربت به سوی معبود پر بکشی. نباشی تا هزاران هزار همچون تو، عاشقان ایران، دور مزارت
جمع شوند.
بیهیچ شبهه و تردید، دکتر اسلامی ندوشن از ستارگان آسمان ایران معاصر است. یاران و همراهانش او را آزاده و باعزت، معتدل و متین، بیتکلف و اصالت جو و شیکپوش و جهاندیده توصیف میکردند.
نام او با عشق به ایران گره خورده است. و این عشق در همه آثارش هویداست. از «ایران و تنهاییش» نوشت و بر «ایران را از یاد نبریم» تاکید کرد. کتاب «گفتن نتوانیم، نگفتن نتوانیم» هم مجموعه مقالاتی است که اختصاص به ایران دارد.
به شاهنامه که از پایههای هویتی ایران است، نگاهی ویژه داشت. «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه» یکی از آثار خواندنی و نکته آموز او در این زمینه است.
اما بزرگی و نام نیک او بیش از آنکه به آثارش باشد به مرام اوست.
آنچنانکه تختی را به کشتیها و مدالهایش نمیشناسیم که به مرام و مردیاش بزرگ میداریم. مرام است که ماندنی است و بامرام را ماندگار میکند.
با آنکه در هر دورانی که میخواست خوب میتوانست به اصطلاح مدارج ترقی را طی کند اما مناسبات قدرتی را به هیچ گرفت و با همه حساسیتی که به جامعه ایران داشت دامن از سیاست به کل برگرفت و در هوس منصبی به راهی نرفت. دکتر اسلامی ندوشن منزه زیست که منزلت یافت. یاد و نامش گرامی باد که یاد نامش یادآور عشق به
ایران است.
نویسنده: امید جهانشاهی