بر اساس قاعده معروف سر و ته پیاز نبودن، دیر زمانی است سیاسی نمی نویسم. چراکه آدمی سیاسی نیستم. هیچ وقت هم نبودم. خواسته ام تا این وبلاگ حرفه ای باشد. اما لازم می بینم با توجه به برخوردهای شتابزده برخی دوستان به سخنرانی در مورد بیداری اسلامی، در این مورد توضیح کوتاهی عرض کنم:
لب لباب سخنم در «بیداری اسلامی» این بود که در عصر حاضر، در عرصه های اقتصادی، فناوری و سیاسی … با یک جابجایی پارادایمیک مواجه هستیم. سامان های سیاسی و رقابت های اقتصادی و طبیعت کار رسانه ای و … دارند وارد یک پارادایم جدید می شوند. در یک بستر و عرصه تازه ای معنا می یابند و تعریف می شوند. در این پارادایم جدید سامان های سیاسی اقتصادی متعلق به الگوهای سنتی دچار مشکل و ریزش می شوند. برای مثال چون رسانه های اجتماعی در کشورهای عربی طبیعت رسانه ای دیگری را وارد عرصه های اجتماعی سیاسی این کشورها کرده اند و همچنین تبعات اجتماعی سیاسی تحصیلات نزدیکان و شاهزادگان این کشورها در غرب و … دیگر سامان های سیاسی مبتنی بر دیکتاتوری های کلاسیک عربی با مشکل مواجه می شوند و زمینه اضمحلال و سقوط دارند.
حال اینکه منافع قدرت های بزرگ در برچیدن دیکتاتوری های وابسته ای که زمینه رشد آمریکا ستیزی را در این جوامع دارند، هست یا نه و یا طبیعت رقابت های تازه با توجه در ظهور قدرت های اقتصادی جدید مثل چین و هند و روسیه با توجه به آنچه «مسطح شدن جهان» نامیده شده است چنین تحولی را پشتیبانی می کند یا نه و یا حتی اینکه آیا بالا کشیدن سرمایه های یک دیکتاتور غیر قابل اعتماد مثل قذافی در بانک های اروپایی در کنار دیگر دلایل کنار زدن او جذابیت دارد یا ندارد و … بحث های دیگری است که نمی شود با اطمینان از آنها سخن گفت. انچه به نظرم می توان از آن به جرات سخن گفت مختصات تازه جهان است در عصر فناوری های تازه و جابجایی پارادایم ها.